LoOove

 Salam Dostaye Khobam Y Chand Vaghti Has matlab nazashtam ama bazam az hemayateton mamnonam,mamnon misham bazam yarim konim doseton daram:X

+نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:39توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ﺍﺳــــﻢ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ

ﻣــــــــــــــــــــــــﺮﺩ؟؟ !!
ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻟﻤﺴﺶ ﻧﮑﺮﺩﻩ !!!..
ﻣﯿﺎﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸـــــﻘﺖ ﻣﯿﮕﯽ ﻭ ..
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺗﻨــــــﺸﻮ
ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ !!!...
ﺍﮔﻪ ﺑﻮﺳﺖ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﮔﻪ ﯾﮑﻢ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺑﺎﺷﻪ
ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﻪ ..
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯿﺖ ﺧﺒﺮﯼ
ﻧﻤﯿﺸﻪ !!!...
ﺗﺮﮐﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻫﺎﺕ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺸﮑﻨﯿﺶ ﮐﻪ
ﺗﺮﮐﺖ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺗﻮ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩ !!!..
ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﯽ
ﮔﻔﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﺮﻭ ...
ﺗﺎ ﺭﺍﻫﺸﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﻓﺘﯽ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮔﻔﺘﯽ;
ﻫﯽ ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐــــــــﯽ
ﻣﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩﯼ !!
ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻩ ﻭﻧﺸﻮﻧﺶ ﺩﺍﺩﯼ
ﺑﺎﺯﻡ ﺯﺧـــــــﻢ ﺯﺑﻮﻥ ﺯﺩﯼ ..
ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺣﯿﻠﻪ ﮔﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ
ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ..
ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻣــــــــــــــــﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﻧﻪ
ﻧــــﺮ
 

+نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ﺍﺳــــﻢ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ

ﻣــــــــــــــــــــــــﺮﺩ؟؟ !!
ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻟﻤﺴﺶ ﻧﮑﺮﺩﻩ !!!..
ﻣﯿﺎﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸـــــﻘﺖ ﻣﯿﮕﯽ ﻭ ..
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺗﻨــــــﺸﻮ
ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ !!!...
ﺍﮔﻪ ﺑﻮﺳﺖ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﮔﻪ ﯾﮑﻢ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺑﺎﺷﻪ
ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﻪ ..
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﯿﺖ ﺧﺒﺮﯼ
ﻧﻤﯿﺸﻪ !!!...
ﺗﺮﮐﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ
ﻫﺎﺕ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﯿﺸﮑﻨﯿﺶ ﮐﻪ
ﺗﺮﮐﺖ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺗﻮ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩ !!!..
ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﻣﺎ

+نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 خدایا بس است.

دیگر خسته ام.
دلم بودنش را میخواهد
او را برگردان
حتی اگر بهترش در انتظارم است

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:15توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 میدانم دیگربرنخواهد گشت

شاید دیگر فراموشم کرده است
چرا من نمیتوانم؟چرا فقط منم که دلتنگم؟
چرا زمانی که دستم را به سوی خدا دراز میکنم
فریاد میزنم,کمک میخواهم,صدایم را نمیشنود
کسی را ندارم که به او بگوم حرفهایم را
ولی خدایا قسم به اشکی که افریدی,
او تنها ارزویم است...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:14توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 عشق من دریایی ازمحبت بود,

دریایی از امیدصداقت,دوس داشتن..
اما
این دنیا به من یاد دادتا ددل رو مرداب کنم...
عشقو تودلم بخشکونم
یاد داد دل نبندم به کسی عشق نورزم به کسی
یاد داد تا اخرعمر مجنون بمونم با بی کسی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:14توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 


انگاه که غرورکسی را له میکنی
انگاه که کاخ ارزوهای کسی راویران میکنی
انگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
انگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
انگاه که حتی گوشت را میگیری تا صدای خردشدنش را نشنوی
... 
انگاه که خدا رامیبینی و بنده ی خدا را نادیده می انگاری
میخواهم بدانم
دستانت رابه سوی کدام اسمان دراز میکنی تا
برای خوشبختی خود دعا میکنی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:13توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  

بازی زندگی چیه اصلا ته این بازی چیه؟
تو بازی زندگی همیشه دنیا پیروز 
اما کی میفهمه که دنیا کی میخواد با تو بازی کنه 
و همیشه وقتی میبازی میگیم با من بازی کرد
کاش ما همیشه پیروزه بازی بودیم
اونوقت دیگه غمی نبود...
اونوقت دیگه از زندگی,ازبودن
پشیمون نبودی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:12توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 میخواهم برایت بنویسم
اما مانده ام از چه چیزی یا چه کسی بنویسم
از تو که بیرحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که با یاد تو زندگی میکنم
از چه بنویسم
از دادگاه زندگی ام که همیشه بر علیه من بوده است.؟
یا
... 
از یه کاغذ سفید که روش پره نوشتست با یه خودکار سفید؟خیلی نوشتم
برای تو.برای دل خودم اما فقط خودم توانستم بخونم
کاش میتونستی بخونی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:11توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 مینویسم برای کسی که
نمیدانم در خاطرش میمانم یا برایش خاطره میشوم 
حال که باید روزه بگیرم 
باید حسرت دیدنش ر بخورم 
دیدن کسی که روزهاست رفته و من تنها به گوشه ای خیره شدم 
به در.. 
... 
به تلفن... 
به گوشی
به پیاده رو های خیابان... 
شاید از او نشانی ببینم...هرروز ناامید تر از دیروز... 
خواستی بگم همه چی تموم شده.. 
کاش جای من بودی و میدیدی 
چققدر گفتنش برام سخت بود اما به تو گفتم ,چون تو خواستی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:11توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  پس چرا معطلی بورو یه دلبر انتخاب کن فقط مواظب باش آدم باشه باز نیا نگو همه... مردها.

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:9توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 کلـــ دنيـــآ رآ هـــم کـــہ בآشتــہ بآشــے . . .
بــآز هــــم בلتــــ ميخــوآهــــב . . .
بعضــے وقتهــــآ . . . فقـــط بـعـضــے وقتهـــآ . . .
بـــرآے يـکــــ لحظــــہ هـــم کـــہ شـــבه . . .
همــــہ בنيـــآے يـکــــ نفــــر بآشــے . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:8توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 مثلِ *برگشتن آدمی که سالها منتــــــــظرش بودی* 

*
آی مــــــــــــی چــــــــــــــــــسبــــــــــــــــــــــه* 

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:7توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 داشتنت ....
مثلِ *خوابِ بعـــدازظهر* ...
مثلِ *نم نمِ باران جاده ی شمال* ، 
مثلِ *دیالوگ های فیلمِ شب یلدا* ...
مثل *بوسه هایِ تند تند و یواشکی* ...
مثلِ *آهنگ های قدیم هــــــــایده* ...
... 
مثلِ *مستیِ بعــد از اولین پیک شــراب*
مثلِ *آن بغلی که عاشقت است، تنهات نمی گذارد* 

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:7توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ره به مقصد سپریم ، که در آن وادی دور ،
عاشقی دیوانه ؛ توی دستانش هوس کهنه یک عشق دراز...
گل سرخی در دل ، مهر صد رنگ سکوتی بر لب ،
نور یخ بسته امید ، به چشم
و به گردن بندی از سراپرده ی عشق....
بر لب چینه ی دیوار زمان بنشسته ،
... 
با نگاهی پر خون...
با نگاهی پر اشک...
با دلی ابر آلود و غمی دردآلود ؛ در درونش غوغاست....
با خودش پنهانی ، زیر لب میگوید:
"
عاشقی رسم وفاداری بود ، 

که خداحافظ تو....

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:6توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :


یک تارمــوی "تــــــــــ♥ـــــــو " را به او نمیدهم …!!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:5توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دل را سپردم 
به کسی که در خیاله پنهانم معرفت داشت 
دلم را سپردم به کسی که 
مرا تنها نمیگذارد 
دل را سپردم به کسی که بهترین روز های سال را با او داشتم 
با او که فکر میکردم دوستم دارد. 
... 
و حالا تنهایم گذاشته. 
وحالا من ماندم و یک دنیای سرد و گوشه ای نشستم 
با کلی درد و خاطرات یخ زده. 
اری.. 
درست مثل یک... 
کوه یخی

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:3توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دل بستم 
به کسی که در خیالم به من دلبسته 
دل بستم به کسی که 
تمام خاطرات خوشم از اوست 
دل بستم به کسی که 
اکنون نیست و همان خاطرات خوش خیالات شده است 
... 
دل بستم به کسی که 
دوستش دارم و فهمیدم که او نه احساسی دارد که کسی را دوست داشته
و نه دلی دارد که تنگ شود 
و فقط این من هستم که نه میتوانم فراموشش کنم و نه پشیمان باشم 
با این حال دل بستم به او که 
لحظه ای یادم نمیکند اما به خودم باز هم میگویم:که یادم میکند. 
چه دیر چه زود..

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:2توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 
گاهی میشه تکیه گاهت..
گاهی سایه سرت..
گاه انگیزه زندگیت..
ممکنه بشه همه وجودت..
اصلا مگه میشه بدون مرد زندگی کرد ؟؟؟
بدون عشق زندگی کرد ؟
... 
فقط کافیه یه مــــــرد , مـــــــــــــــرد باشه!
میشی بیخیال دنیا..
اون میشه دلیل خنده هات..
دلیل زندگیت..
اصلا اون میشه همه ی دنیـــــات . . !

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت21:0توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 

خواستم وارد جاده فراموشی شم. 
میخواستم فراموشت کنم 
وقتی وارد جاده ی فراموشی شدم و با تمام سختی ها رسیدم به ته جاده.. 
اون ته جاده دو نفر فقط دیده میشد 
یکی تو بودی و یکی دیگه 
شاید اون موقع بود که فهمیدم تو خیلی وقته وارد جاده فراموشی شدی ...
و به تهش رسیدی و 
با یکی دیگه هم اشنا شده بودی... 
و این من بودم که مدت ها از وارد شدن به این جاده هراس داشتم 
وحالا همین جاده را برمیگردم به جایی که بودم 
با یک تفاوت 
اینکه قبلا محبتت را نمیخواستم فراموش کنم 
اما حالا که برگشتم نامردیت را نمیتوانم فراموش کنم

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:59توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی . . .

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی . . .
شاکی بشی ولی شکایت نکنی . . .
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن . . .
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری . . .
خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری ! خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی . .

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:58توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دستانم تشنه ی دستان توست

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم
با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم
زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:57توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 
خدايا:
من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري!
پس اي خدا!
هيچ مي داني كه بزرگوار آن است كه گمشده اي را به مقصد برساند ؟
تا ابد
محتاج ياري تو ،
... رحمت تو ، توجّه تو ،
عشق تو ،
گذشت تو ،
عفو تو ، 
مهرباني تو ،
و در يك كلام ... محتاج توام

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:55توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 شراب تلخ میخواهم که مرد افگند بود زورش مرا یکدم بیآساید ز دونیا و شر و شورش

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:54توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 بگــذار .. توی همیــن یـکـــ جملــه ..دوبـــاره عاشقِ هم باشیـــم !

مــن نامَـت را صــدا مــی کـنـــم !...تـــو بـگـــو جانَــم . . .!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:54توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 یاد اون شب هایی بخیر که تا صبح اس ام اس بازی میکردیم !
و آخرش مینوشتی کاش الان پیشت بودم

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:53توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ناگهـــــان.....!!!!

از تصور آنکه دلــت برایم تنگ شده باشد ،
دلم ضعف می رود ،
چه آرزویی بالاتــــر از آنکه تــو به من وابســــته شده باشی ؟

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:52توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  من دیگه آخر جاده ی دلم ، جاده ی بی عبوریِ/ برنمیگردم که تهِ ، این جاده اشک و کوریه

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:51توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 
هی رفیق ماندگار باش ! نه یادگار ...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:50توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

وقتی از نگاهــــش ميخونی که از نگاه کردنت واقــــعا لذت ميبره ....!!  

مگه نه؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:48توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 به سلامتی کسی که...

میدونه اعصـــاب نداری..!
میدونه حوصـــله نداری..!
میدونه بهونه میگیری بی دلیل..!
اما بازم میگه:
تو یکی یه دونه منی....



چه حس قشنــــگيه..

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:48توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دیدی یار رفت وخیال وفا نداشت. قلب مرا شکست وترس ازخدا نداشت. حتی به پشت سرنگاه کوتاهی هم نکرد. شاید شکستن دل عاشق صدا نداشت. دنیا برای تنهاییم گریست اما عزیزدلم هم به من اعتنا نداشت ...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:47توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 مـــن چقــدر دلتنگــــم

و چقدر تشنــــه لبخند کسی کـــه بــــــاران را میشناسد
دریـــــا رامیفهمد
و میداند سنگ سنگ است و نبـــــاید پــــــرتــاب کرد...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:46توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  

از روزی می‌ترسـم 
که وقتی بهم میگه ؛ دوستت دارم
یاد ِ تــــو بیوفتم ...!

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:6توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ابرهای بارانی چشمانم از بس باریدند ، همچون چاه چشمان عروسک هاییم خشکیدند . پایان جدایی کجاست؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:5توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 گذشته ای که حالمان را گرفته است

آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم
و حالی که حالمان را بهم میزند
چه زندگی شیرینی!!!!

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:4توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  

سلامتی اونی که هیچوقت نفهمید
از چی خوشمون میاد و از چی خوشمون نمیاد
سلامتی خودمون که همیشه خواسته هاش رو فهمیدیم
و بی صدا اجابت کردیم
و اون باز نفهمید.....!

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:3توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 به سلامتی کسی که وقتی بغلش كردم تمام تنم لرزيد. نه واسه خوشحالی یا عشق بازی... واسه ترس از فردای بدون اون...

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:3توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:2توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 نه، دنیا کوچک نیست

وگرنه من هر روز نشانی خانه‌ات را گم نمی‌کردم
و لابه‌لای سطرهای غمگین زندگی
به دنبال ِ دست‌های تو نمی‌گشتم

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:1توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

+نوشته شده در دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:57توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:55توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

  

نه، دنیا کوچک نیست
وگرنه من هر روز نشانی خانه‌ات را گم نمی‌کردم
و لابه‌لای سطرهای غمگین زندگی
به دنبال ِ دست‌های تو نمی‌گشتم

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:55توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:54توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 من برای سالها مینویسم…سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند

افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود دوستان من
همیشه یکی بود یکی نبود

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:54توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 اینکه یواشکی دلتنگش بشی خیلی بهتر از اینه بهش بگی و جوابی نگیری

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:53توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 تعمیرگاهى باید ساخت از آغوشت براى وقتهایى که حالم خیلى خراب است

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:53توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:52توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:52توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |

 ین من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!

این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم

+نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:51توسط ღ мιℓ∂αω ღ | |